محالهاي من

پاي خورشيد نگاه تو

علف هرزه ام

بي تاب براي آفتابگردان شدن.

حتي به ياد نمي آوري

شبيه عادتي ساده‌

فردا

حتي به ياد نمي آوري

كه چه وقت تركم كرده اي.


بيراهه

بيراهه مي روم

اين حقيقت را

كه هيچ جاده اي به آغوش تو ختم نمي شود.


مهره سوخته

ماتِ چشمهاي تو بودم

كه زندگي كيشم كرد.

#2 تلخ نوشت


يا من زيادي تنهام

يا سر تو زيادي شلوغه.

هلو كه نيستي

شبيه ليموشيرين

شيريني‌ات بي دوام

و تلخي‌ات مدوام است.



برو


زيادي بزرگت كردم براي خودم

اونقدر برزگ، كه ديگه

تو دلم جا نميشي.



 

تلخ نوشت

طفلي عروسك

دلش مي خواست زار زار بگريد

اما لبخند را به لبانش دوخته بودند.



نويسنده: ناشناس

بالهايم دست توست


دستم را

 كه مي گيري

پر مي گيرم.

به كوري چشم تنهايي

با انگشتهاي خيالم

هرشب  خطوط بريل تنت را

مرور مي كنم.